,"كتاب مصور حاضر، يكي از كتابهاي مجموعه «قصههاي شهر ماشينها» است كه داستاني تخيلي است و با زباني ساده و روان براي گروههاي سني (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان ميخوانيم: ««والا» آمبولانس كوچولوي شهر ماشينها، در اتاقش نشسته بود كه چشمش به تقويم روي ميزش افتاد. روز تولد مادرش رسيده بود. «والا» هر سال در اين روز براي مادرش هديهاي ميگرفت. او دوست داشت امسال هم براي مادرش هديه بگيرد و او را خوشحال كند. براي همين با خودش فكر كرد كه چه چيزي مادرش را بيشتر خوشحال ميكند؟ او به طرف قلكش رفت تا ببيند چه قدر پول دارد. قلكش را تكان داد، صداي زيادي از توي قلك ميآمد»."