,"كتاب مصور حاضر، يكي از كتابهاي مجموعه «قصههاي شهر ماشينها» است كه داستاني تخيلي است و با زباني ساده و روان براي گروههاي سني (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان ميخوانيم: «در يك صبح زيبا در شهر ماشينها، «لوف» كه يك اتوبوس آبي بود، داشت در پارك قدم ميزد كه يكباره دوستش «جيوا» را ديد. «جيوا» داشت تمرين ميكرد. لوف به طرف «جيوا» رفت و گفت: سلام «جيوا» صبحبهخير. چرا صبح به اين زودي اينهمه تمرين ميكني؟ بيا با هم برويم كنار ساحل و تفريح بكنيم. «جيوا» كه خيلي خسته شده بود گفت: بايد خودم را براي روز مسابقه آماده كنم. امتحان مهمي داريم. چند روز ديگر امتحان گواهينامه رانندگي داريم. بايد خيلي تمرين كنم تا در امتحان موفق شوم»."