,"در كتاب حاضر، مؤلف با انجام پژوهشي انتقادي در فلسفة «شوپنهاور» هم به خوانندة عمومي توجه كرده و هم به فلاسفة حرفهاي. بياعتمادي ريشهدار به متافيزيك او به اين فرض غلط انجاميده كه مطلب فلسفي مهمّي وجود ندارد كه بتوان آن را آموخت. مؤلّف اين برداشت سطحي را تصحيح ميكند و نشان ميدهد كه حتّي اغراقهاي «شوپنهاور» هم اغلب برآمده از بينشهاي دقيق فلسفي هستند. مخصوصاً، ستايشگران «ويتگنشتاين» شگفتزده خواهند شد از اينكه ببينند انديشة او تا چه پايه متأثر از انديشة «شوپنهاور» بوده است."