در پانزدهمين شماره از اين مجموعه، در خصوص منطق هرمنوتيكي هايدگر تصريح گرديده است: "غايت هرمنوتيك، ادراك قلبي و حضوري است كه در مواجههي بيواسطه با حقيقت دست ميدهد و نسبت به اثر هنري تفقه و درايت، حاصل ميشود. رسيدن به اين حضور، جز با انس و همدلي ممكن نيست. در نظر هايدگر و تفكر زندآگاهانهي او، انسان تنها موجودي است كه ميان حق و خلق سير ميكند: گاه رو به حق ميآورد و در وحدت حقاني مستغرق ميگردد و گاه رو به خلق ميكند و در كثرت و غوغاي خلق، گم ميشود. او براي وجود خاص آدمي، دازين (Dasein) اين سير را به اگزيستانس و تقرر ظهوري تعبير ميكند و ذات آدمي و تفكر او را در اين سير متحقق ميداند. اگر دازين رو به حق وجود كند، اگزيستانسش حقيقي و به عكس، اگزيستانسش مجازي خواهد بود. اين دو مرتبه كه فضاي حقيقي و تعلقاتش خاص دازين است، با دراتي كه دازين از وجود دارد و يا كسب ميكند، ظاهر ميشود. بنابراين هايدگر ذات بشر را در اگزيستانس (تقرر ظهوري) ميداند. مقصد هايدگر از اگزيستانس، داشتن افتادگي وجود انساني ميان حق و باطل و سير ميان آن دو است. بشر كه سير ميان حق و باطل ميكند، لاجرم به ذات، اهل قرب و بعد است. از سويي در نظر هايدگر تفكر اصيل و حقيقي در ذات بشر است كه در همين نسبت خاص با وجود ظاهر شده است. همان طوري كه اگزيستانس براي دازين، حاكي از افتادن ميان حق و باطل و سير ميان آن دو است، دازين سير ديگري ميان حضور و حصول يا اجمال و تفصيل دارد. اين سير را هايدگر، دور هرمنوتيك ميخواند".