پيش از قرن پانردهم ميلادي، ميان غرب با ساير نقاط جهان تفاوت و فاصلة چنداني وجود نداشت، در حالي كه پس از آن، تحولاتي در اروپا اتفاق افتاد كه فاصلة ميان دو جهان را بسيار زياد كرد و به تدريج به سلطة غرب بر كشورهاي شرقي منتهي شد. اين تحولات كه بعدها نام «تجدد» به خود گرفتند، به صورت سلسله رخدادهايي چون پيدايش سرمايهداري جديد، ظهور مذهب پروتستان، شكلگيري نظامهاي سياسي سكولار، انقلاب صنعتي، انقلاب روشنگري و... به قدرتمندي غرب انجاميد. در عصر قاجاريه، ايران نيز مانند ساير كشورهاي شرقي چون ژاپن، هندوستان، تركيه و مصر تلاشهايي به منظور برونرفت از عقبماندگيها و سلطة غربيان صورت پذيرفت كه نتيجة اعزام افراد مستعد به اروپا براي ادامة تحصيل بود. به طور كلي جنبش «نوگرايي» در ايران، به منظور رهايي از عقبماندگيها و سلطه، از زمان عباسميرزا و به ويژه انقلاب مشروطه به وقوع پيوست، اما از همان ابتدا از خود آثاري را برجاي گذاشت كه جامعة ايران را دچار دگرگونيهاي عميق و ساختاري كرد. در كتاب حاضر تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دورة قاجاريه از زمان انقلاب مشروطه و آشنايي روشنفكران با جوامع اروپايي و گرايش آنان به نوگرايي بيان و بررسي شده است.