«سري پاتي رائو»، تنها فرزند پسر خانوادهاي برهمايي است كه اكنون با فقر، دست و پنجه نرم ميكند. او در خانهاي اشرافي كه در حال فرو ريختن است، در شهري كوچك در خليج بنگال زندگي ميكند. سري در پنجاه و هفتسالگي با شغلي معمولي تلاش ميكند تا خانوادهاش را كه متشكل است از مادر، يك خواهر چهل و دو سالة مجرد و غمزدة عشق، همسري مطيع و پسري كه مبارزات سياسي را به كار ترجيح ميدهد، حمايت كند. در ادامه دخترش مايا و همسر كانادايياش به شكل ناگهاني ميميرند. سري با احساس گناه از قطع ارتباط با مايا به خاطر ازدواج با مردي خارج از نژاد خانواده، اكنون نوة هفتسالهاش را باخود به هندوستان ميآورد. او در برابر اين همه مصيبت راهي جز سكوت و عدم ابراز اندوهش ندارد. نويسنده در رمان حاضر، آشكارا به مصيبتهاي ناشي از عقبماندگي و فساد در جامعه اشاره ميكند. در جريان داستان، زندگي تكتك افراد خانوادة رائو دستخوش تغيير ميشود و در انتها آشتي با سرنوشت از دل تراژدي بيرون ميآيد.