fiogf49gjkf0d
پس از جنگهاي ايران و روس، ايرانيان به پيشرفت غرب و عقبماندگي خود پي بردند. شكستهاي نظامي و آگاهي از اوضاع و احوال غرب، آنها را بر آن داشت تا در جستوجوي راه چاره برآيند؛ بنابراين مسالهي اصلي در مواجهه با دنياي جديد، ريشهيابي عقبماندگيهاي خود و راه چاره براي آن بود نه شناخت عالم تجدد. از اين روي شناخت غرب و تجدد براي آنان، اصل تلقي نشد، بلكه امري فرعي و تبعي به شمار آمد و به خاطر فقر تفكر، تحليل در باب تجدد و سنت چندان جدي گرفته نشد. جلد دوم از مجموعهي "رويارويي با تجدد" به بررسي انديشمنداني پرداخته است كه از آغاز عصر پهلوي تا عصر حاضر، در باب غرب و تجدد بحث كردهاند؛ شخصيتهايي چون فروغي، شادمان، بازرگان، مطهري، فرويد و... كه تفكر در باب غرب و تجدد و نسبت آن با ايران را جدي ميگرفتهاند. محورهاي اساسي انديشههاي آنها و گفتمان حاكم بر تفكراتشان در كتاب تحليل شده است.