عنوان اصلي: Redemption road, [2016].
تصور كن:
پسري تفنگ به دست، منتظر مردي است كه مادرش را كشته است.
ماموري به دردسر افتاده بعد از يك تيراندازي بيرحمانه با گذشتهاش روبهرو ميشود.
پليس خوبي بعد از سيزده سال در زندان بودن، آزادانه قدم در اعماق جنگل ميگذارد.
روي محراب كليسايي متروكه، جسدي ميان پارچهاي سفيد رنگ سرد ميشود...
اين شهري است در آستانهي فروپاشي.
اين همان جادهي رستگاري است.
«جان هارت» نويسندهي پنج رمان پرفروش نيويوركتايمز با نامهاي پادشاه دروغها، رودخانهي پاييني، بچهي آخر، خانهي آهني و جادهي رستگاري است. او تنها نويسندهي تاريخ است كه جايزه ادگار را براي چند رمان متوالي برده است. هارت همچنين جوايز بري، و بهترين ادبيات داستاني كتابفروشي مستقل جنوبي، و جايزهي ايان فلمينگ استيل دگر و جايزه ادبيات كاروليناي شمالي را برده است.
رمانهاي جان هارت به سي زبان ترجمه شده است و در بيش از هفتاد كشور منتشر شده است.
جان ميگويد: «تنها روياي حقيقي من اين بوده است كه خوب بنويسم و خوب چاپ بكنم.»
جان هارت سال ۱۹۶۵ در كاروليناي شمالي متولد شد. پدرش جراحي جوان و مادرش معلم فرانسه بود كه براي پرورش فرزندانش دست از معلمي كشيد. والدينش از هم جدا شدند اما آنطور كه ميگويد كودكياش به خوشي طي شد: «خاطره محبوبم از كودكي يك مزرعهي پانصد جريبي است كه من و دوستانم در آن به ماجراجويي ميپرداختيم و روزها توي آن گم ميشديم.»
بعد از دبيرستان به كالج ديودسن كه درست بالاي شارلوت بود و خودش آن را «مدرسهاي عالي» توصيف ميكند رفت. مدرك تحصيلي او در رشتهي حقوق اقتصادي است.
هارت بعد از بانكداري، كارگرار بورس، و وكيل مدافعه جنايي بودن، حالا يك نويسنده تمام وقت است.
او ميگويد: «آن كساني كه ميتوانند ساعت چهار صبح بنويسند و همچنان در دنياي واقعي فعاليت بكنند را ستايش ميكنم اما بعد از دو تلاش ناموفق متوجه شدم من اين استعداد خاص را ندارم.»
جان هارت بيپرده مينويسد. جادوي نثرش در گرمي و افسونگري دلنشينش با جيمز ليبورك مقايسه ميشود. او با جادهي رستگاري، نثرش را به سطح ديگري برده است. شروعش بسيار دردناك است و فصلهاي بعدي شما را به سياهچاله ميكشاند. اين رمان را بخوانيد و بعد برويد و بقيه رمانهايش را بخوانيد. كارش بسيار خوب است.