,"كتاب مصور حاضر، يكي از كتابهاي مجموعه «قصههاي شهر ماشينها» است كه داستاني تخيلي است و با زباني ساده و روان براي گروههاي سني (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان ميخوانيم: «در يكي از روزهاي گرم تابستان «برال» ماشين آبپاش، گوشهاي ايستاده بود و فكر ميكرد. او بيشتر وقتها بيكار بود و نميدانست چه كار كند. بقيه ماشينها هر كدام مسئوليت مهمي داشتند اما «برال» اصلاً كار مهمي نداشت. «برال» با خودش گفت: من ماشين به درد نخوري هستم. من نميتوانم مثل بقيه كار مهمي انجام بدهم. «برال» با اين فكرها غصه ميخورد. متال كاميون آبيرنگ ميدانست كه «برال» چرا ناراحت است و گريه ميكند»."