کتاب حاضر، داستاني است که نويسنده آن را از منظر راوي و با حفظ زبان نوشتاري حتي در گفتوگوها نگاشته است و همچنين بر آن است تا با پرشهاي منظم به اتفاقات گذشته و حال، داستان را پيش ببرد. داستان، با مرگ مردي به نام تارخ آغاز ميشود. تارخ مردي پولدار و بد خلق بوده، بهطوري که اغلب اطرافيانش از مرگ او متأثر نشدند، وقتي وصيتنامه تارخ خوانده ميشود، محتواي آن باعث رنجيده شدن مينا همسر ِ او و فرزندانش ميگردد و اتفاقات ديگري رخ میدهد.