نويسنده در کتاب حاضر تلاش کرده تا داستانهايي از سندباد نامه، مرزباننامه، گلستان، بوستان و کليلهودمنه را انتخاب کند و با بياني ساده، براي نوجوانان به رشته تحرير درآورد. در خلاصه يکي از داستانها با عنوان «عاقبت عجله» آمده: در زمانهاي قديم در شهري دور، يک مرد نظامي زندگي ميکرد. همسر زيبايش بعد از به دنيا آمدن فرزند پسرش از دنيا رفت. مرد براي نگهداري فرزند دايهاي گرفت. در خانه مرد نظامي گربهاي زندگي ميکرد که فرزند خود را ازدستداده بود و در نبود مرد و دايه مراقب نوزاد بود. روزي در نبود دايه و مرد، ماري قصد نيش زدن نوزاد را داشت، گربه با جنگ نابرابر، سرانجام مار را کشت. مرد نظامي با ديدن گربه به خيال زخمي کردن نوزادش، گربه را با چوبکشت و زماني پي به حقيقت تلخ برد که بسيار دير شده بود.