كتاب مصوّر حاضر، از سري كتابهاي «يكي بود، يكي نبود» و حاوي داستانهاي كوتاه و شعرهايي با مضمون حماسي است. اين داستانها برگرفته از كتاب شاهنامه اثر «ابوالقاسم فردوسي» است كه به زبان ساده و روان بازآفريني شده است. هدف از نگارش اين كتاب، آشنايي با ادبيات كهن ايران و قصّههاي معروف شاهنامه است. در اين كتاب، ابتدا معرّفي مختصري از شاهنامه و ويژگيهاي آن آمده، سپس داستانهاي كوتاهي از شاهنامه آورده شده است. عناوين برخي از اين داستانها عبارتند از: «ضحّاك»، «در ساية سيمرغ»، «هفتخوان رستم»، «رستم و سهراب»، «بيژن و منيژه»، و «بهرام گور و زن شيردوش». در داستان «ضحّاك» آمده است: «مرداس»، هميشه نگران همنشينان پسرش بود و مدام او را نصيحت ميكرد. امّا دوست ضحّاك، نه فرزانه بود و نه حتّي انسان، بلكه ابليس بود. ابليس دو كتف ضحّاك را بوسيد و بلافاصله جاي آنها دو مار بزرگ به وجود آمد. بار ديگر ابليس به شكل پزشك نزد ضحّاك رفت و چارة دردش را خوراندن مغز سر جوانان به مارها بيان كرد. ضحّاك، شروع به كشتن آدمها و درآوردن مغز سرشان كرد ولي بالاخره با قيام «كاوة آهنگر» و فرماندهي «فريدون» مردم توانستند ضحّاك ستمگر را شكست دهند.