مثنوي مولانا برخلاف تمام شاهكارهاي ادبيات عرفاني، كتابي است كه با طرح مشخص آغاز نشده است، بنابراين همچون آثار سنايي، عطار، سعدي و ديگران با توحيد و نعت و منقبت شروع نميشود، فصولي ندارد و ذهن شگفت و بيقرار مولانا معين ميكند كه در هر لحظه، خط سير آن بايد چگونه باشد. هر داستاني كه نقل ميشود خود معبري است براي داستان آينده و به اين صورت روايتها پياپي ميآيند. اين خط سير باعث شد كه مدتي طولاني صرف سرودن اين اثر شود و عاقبت نيز با بيماري مولانا و مرگ او ناتمام باقي بماند. در تدوين اين كتاب، اساس كار بر مثنوي معنوي به تصحيح پروفسور «نيكلسون» است. در پايان هر داستان به شرح كوتاهي در باب نظر مولانا و مقصود وي از روايت داستان آمده تا خواننده ضمن داسان دريابد كه چرا مولانا چنين داستاني را در مثنوي آورده است. در شرح اين داستانها نگارنده بيشتر از كتاب بحر در كوزه، اثر «زندهياد عبدالحسين زرينكوب» بهره گرفته است.