محسن كه جانباز جنگ تحميلي است، در خلال جنگ و پس از مدتها آوارگي و دوري از خانه تصميم ميگيرد، به همراه مادرش دوباره به زادگاهش بازگردد. او سالهاست كه پدرش را بر اثر شهادت از دست داده است. در پايان نمايشنامه گفتوگويي خيالي ميان محسن و پدرش درميگيرد. گفتوگويي كه در آن، پدر از پسرش ميخواهد تا با پوشيدن لباس بهشتي به دياري ديگر برود. در پايان محسن موفق به عروج ميشود و تنها لباسهاي اوست كه روي ويلچر باقي ميماند. اثر حاضر، در قالب نمايشنامه، هفدهمين شماره از مجموعة «روايت ديگر» است. اين نمايشنامه در يك پرده ارائه شده است.