خالد پسري پانزدهساله، مثل بچههاي همسن خود، عاشق فوتبال و بازيهاي كامپيوتري است. پدر و مادر او اصرار دارند، براي ديدن اقوام به پاكستان بروند و اين در حالي است كه مجري اخبار تلويزيون اظهار ميكند: «تمام دولتهاي جهان در پي تصويب قوانين قدرتمندي جهت مقابله با تروريسم هستند. پاكستان توسط نيروهاي نظامي آمريكا و فرودگاه جهت مقابله با نيروهاي طالبان مجهز ميشود». سرانجام خالد پيشنهاد پدر و مادر را ميپذيرد و كابوس او از همينجا آغاز ميشود. خالد در پاكستان توسط گروهي دزديده ميشود و به جايي به نام خليج گوانتانامو برده ميشود. در آن خليج بچهها مورد شكنجه و خشونت قرار ميگيرند. خالد هراسان، تصويري وحشتناك از آدمربايي پيش چشم خود ميبيند.