نرگس، دختري پنج الي ششساله، گاهي به تصوير قاب شدة پدرش، احمد مينگرد. احمد در موقعيتي خيالي ظاهر ميشود و بيصدا با نرگس صحبت ميكند. روزي قاصدي مهربان از پدر نامهاي ميآورد و مسافري، پرندة توكايي از طرف پدر به نرگس هديه ميدهد. از روي اسامي اسرا متوجه ميشوند كه احمد اسير اما زخمي است. او در موقعيتي خيالي به خانه ميآيد و براي رفتن به سوي خورشيد و نور از نرگس اجازه ميگيرد و نرگس به شرطي به او اجازة رفتن ميدهد كه هر زمان دلتنگ او شد برگردد. زنگ خاطرات نرگس به صورت دو نمايشنامة پيوسته با عنوانهاي «زنگ خاطرات نرگس» و «بهار» به تصوير كشيده شده است.