نزديك غروب، در كانالي عميق، در يكي از مناطق جنگي، نوايحزين دعاي كميل به گوش ميرسد. رحيم رزمندهاي خونآلود، در پايين كانال و عباس، رزمندهاي ديگر، روي بخشي از لبة كانال دعاي كميل را زمزمه ميكنند. رحيم و عباس مربوط به تابلويي از زمان گذشته هستند. رضا، دوست رحيم و عباس در واقعيت صداي دعاي كميل آنها را ميشنود و به همراه گروه تفحص براي جستوجوي آنها در حال كندن خاكها است. منصور كه در عملياتي همراه رحيم و عباس بوده است، ذهنش به گذشته برميگردد و حوادث زماني را كه رحيم و عباس در كانال عميق كميل بودند، به ياد ميآورد. گفتوگوي آنها در اين دو نمايشنامه به هم پيوسته با عنوانهاي «كانال كميل» و «خاك سبز» به تصوير كشيده شده است.