حميد دانشجوي 20 سالة رشتة ادبيات، همراه با كاروان دانشجويان از تهران به منطقة جنگي رفته است. او مدتي است كه دربارة سوژة جنگ و دفاع مقدس مينويسد و اين بار ميخواهد در مورد گروه تخريب مطلبي را به نگارش درآورد. فردي ناشناس كه خود حميد هم نميداند كه واقعي بوده يا توهم، از او خواسته است دربارة معبري كه توسط فردي به نام علي نجفي، با انداختن خود به روي مينها براي گذر رزمندهها باز شده بود، تحقيق كند. حميد از كاروان جدا ميشود و بيتوجه به تابلوهاي هشداردهندهاي كه روي آن منطقة مين درج شده بود، به دهانة يك سنگر ميرود و در حال نوشتن مطالبي است كه سربازي، با حسن مسئوليت بالا به او نزديك ميشود و اعلام ميكند كه از جايش بلند نشود. اين كتاب به صورت سه نمايشنامة پيوسته و با عنوانهاي «خاك بكر»، «زيرخاكي» و «خاك آلوده» با مضمونهاي مربوط به جنگ و دفاع مقدس به تصوير كشيده شده است.