ندا خواهر نيما فغاني است كه سامان خاطرة خوشي از او ندارد. بعد از سالها سامان، ندا را در يك ميهماني شب يلدا ميبيند. ندا شمارة موبايل او را ميگيرد و دوازده روز بعد از آن اتفاق، طبق قراري براي خريد چكمه به پاساژ گلستان ميروند. اما ندا ساكت است و حرفي نميزند. سامان از خود ميپرسد كه در اين پاساژ چه ميكند؟ و سكوت ندا باعث ميشود سامان گفتوگوي ذهني بين خود و ندا را بسازد. اين كتاب دربردارندة خاطرات سينا دادخواه است كه در پي رفت و آمدهايي كه با دوست همنام خود سينا فرهاديان در تهران داشته به نگارش درآمده است.