«جورج» و «لني» دو كارگر كوچندهاند. جورج زبر و زرنگ و حامي خصلت است و لني بسيار زورمند، اما سبكمغز و خطرناك. جرج و لني، به علت دردسري كه لني درست كرده بود از مزرعة ويد فرار كردند و به جايي نزديكي جنوب سلداد، كنار رود سليس آمدند و در يك مزرعه مشغول به كار شدند. اين كتاب داستان روابط آنها با هم است. زندگي آنها در كنار هم زماني پايان ميپذيرد كه گزند توان جسماني لني عاقبت از اختيارش بيرون ميشود و حادثهاي شوم را به وجود ميآورد.