طراحي سياست براي تضمين عملكرد خوب اقتصاد ملي، در گرو درك جامعي از رفتار اقتصادهاي منطقهاي است كه بخشي از اقتصاد ملي را شكل ميدهند، همچنين وابسته به صورتبندي سياستهايي براي هر منطقه بر پاية همين درك است. در نتيجه، روششناسيهاي متعارف علم اقتصاد «نئوكلاسيكي» و «ماركسيستي» به اين كار نميآيد، بلكه بايد مناطق را به عنوان يك واحد به درستي مورد تحليل قرار داده و معين كرد كه بازيگران اصلي چه كساني هستند و اهدافشان چيست، تا بتوان بر مبناي آن مشاهدات الگوهاي محيطي را در جهت پيشرفت منطقهاي ايجاد كرد. در كتاب حاضر، نخست نگاهي جامع به نظريههاي نابرابري منطقهاي و توسعة منطقهاي شده و مورد تحليل نقادانه قرار گرفته است. سپس، گزارشي از دستاوردهاي چهار كشور آمريكا، انگليس، كانادا و استراليا، در توسعة منطقهاي عرضه شده و در پايان با بررسي كاربرد نظريهها براي برنامهها و سياستهاي دولت، روشهايي براي تقويت استراتژيهاي توسعة منطقهاي پيشنهاد شده است.