داستان كوتاه «ابر صورتي» روايت اول شخص است. در اين داستان كه در زمان جنگتحميلي رخ داده، يك رزمندة سرباز تيرخورده است و نيروهاي خودي نتوانستهاند او را به عقب برگردانند. عراقيها او را به سردخانه ميبرند و چندنفر را براي شناسايي ميآورند. اما هيچيك نميتوانند او را شناسايي كنند. عراقيها او را به همراه دو جسد ديگر در گورستان دفن ميكنند. چند روز بعد، اجساد را از خاك خارج و به نقطهاي ديگر ميبرند. اين كار چند با تكرار ميشود، تا اين كه در آخرين مرحله اجساد به ايران فرستاده ميشوند. عناوين ديگر داستانهاي مجموعة حاضر عبارتاند از: خواب شفيرهها؛ اوديسه؛ موزهاي قاضي؛ يك جلد چنين گفت زرتشت با شمشير سامورايي؛ بستني شكلاتي؛ گربههاي نيمهشب؛ سنجاقك و خواب فينگلوس.