داستان كوتاه «آدمشناس» دربارة يك رانندة تاكسي است كه ادعا دارد با مشاهدة ظاهر افراد ميتواند شغل، شخصيت و حتي مقصد آنها را تشخيص دهد. يكي از روزها، او آهنگسازي را سوار ميكند كه قرار است به استقبال همسرش كه دكتر آرشيتكت است و از ايتاليا آمده، برود. رانندة تاكسي پس از گفتوگوي بسيار با مسافر حدس ميزند كه او براي تجارت ميخواهد به دوبي برود، اما مسافر ميگويد كه ميخواهد به استقبال همسرش برود. سپس راننده حدس ميزند كه همسر مسافر بايد پزشك باشد، اما در مييابد كه او دكتر آرشيتكت است. راننده كه متوجه ميشود تمام حدسهايش اشتباه بوده ديگر حرفي به ميان نميآورد. مجموعة حاضر حاوي داستانهاي كوتاه از يك نويسنده است. به تصريح نگارنده: «انتخاب تاكسي براي مكان روايت داستانها و رانندة تاكسي در نقش راوي داستانها صرفا از آن جهت بوده كه در حال حاضر، هيچجايي مثل تاكسيها محل تجمع آدمهاي كاملا متفاوت از بطن اجتماع و گفتوگوي كوتاه و بحثهاي بعضا جدي آدمها نيست و از اين جهت، هيچ قشري به اندازة رانندههاي تاكسي نميتوانند راوي ماجرايي كه در اين محل روي ميدهند باشند».