در نمايشنامة حاضر، شروين پسري هفده ساله و علاقمند به گيتار است. او به همراه پدرش «فرامرز» و مادرش مستانه كه با آينهها تابلو درست ميكند و تا حدودي شم هنري دارد، زندگي ميكند. هومان، دوست فرامرز پس از بيست سال زندگي و تحصيل در خارج از كشور، قرار است به منزل آنها بيايد. هومان پس از ورود به منزل دوست قديمياش، در خطاب به مستانه و شروين، از آنها ميخواهد تا نگاه زيباتري به زندگي داشته باشند و از فرامرز نيز ميخواهد تا به عنوان پدر، درك بيشتري نسبت به شروين داشته باشد. او وجود آينهها را در خانه دليلي بر تنها بودن و خودخواهي فرامرز ميداند.