نمايشي كه مردم براي ديدن آن به تماشاخانه آمدهاند نمايش «منجي و ناجي» است، اما با سكته كردن بازيگر نقش اول، آن هم در موقعي كه نمايش بايد شروع بشود، «كارگردان» به صحنه ميآيد و با علم و تجربهاي كه در شناخت انسان در شخصيتهاي مختلف دارد، با دعوت يكي از تماشاگران به صحنه، «بديههسازي» نمايشي را كه اين تماشاگر و همسر و يك دوست او، در فضايي بين واقعيت و مجاز، بازي خواهند كرد، آغاز ميكنند، انتظار نميرود كه خود «كارگردان» از حرفها و حركتهايي كه اين سه تماشاگر در صحنه خواهند داشت، آگاه باشد. آيا «تماشاگران» در صحنه، «بازيگر» نمايش پنهان زندگي خود خواهند شد؟ روابط گوناگون انسانها و نقشي كه طبيعت در مقام «كارگردان» در پهنة ميان «جبر و اختيار» در جريان زندگي آدميزاد دارد، و تفاوت پيوندهاي زن و مرد با طبيعت، از جمله مضمونهايي است كه در اين داستان نيم«رئاليستي» و نيم«سمبوليك» با عنوان «علامت سوال» نوشتة «محمد كيانوش» در هم تركيب شده است.