در نمايشنامة «در مه بخوان» معلمي با نام «برجسته» با مشاهدة آگاهي استخدام براي چمنزني در هايد پارك لندن قصد دارد تا از كشور خارج شود. او خطاب به همكارانش از عقبافتادگي و رشوهخواري در ايران، همچنين قانونمداري در انگلستان سخن ميگويد. يكي از همكارانش كه «نياكويي» نام دارد با شنيدن اين سخنان برآشفته شده و به او و ديگر همكاران خاطرنشان ميسازد كه آنها معلم واقعي نيستند و آنگاه ميگويد: «معلم واقعي دشته، كوهه، درياس، مرد غريبهايه با صداي غمگين و يه كولبار كه از جنگلهاي آبي و از جادههاي مه آلود ميآد». مجموعة حاضر حاوي چهار نمايشنامة كوتاه است كه «در مه بخوان» يكي از آنهاست. عناوين ديگر نمايشنامهها عبارت است از: عصر ملالانگيز آقايان؛ اگر به كلبه بيايي؛ و آه، مشدي منوچ.