«آنتوني اونيل»، پسربچهاي است كه بدون جلب توجه ديگران، مدتهاست در سطل زبالة غذاخوري، مكدونالد، زندگي ميكند و از پسمانده غذاها، در زمان فعاليت مغازه، و از غذاهاي آماده پخت، در زمان تعطيلي، تغذيه ميكند. روزي پدرش را همراه خواهر خود ميبيند كه به آنجا آمدهاند و ناگهان احساس ميكند دلش براي خانوادهاش تنگ شده است. اما اين مسئله باعث نميشود كه او به خانه بازگردد. شبهنگام، پس از تعطيلي، هنگامي كه در حال پختن غذا، براي خود است، روزنامهاي كهنه و قديمي را ميخواند كه خبر ناپديد شدن او و ارتباط آن با فوت مادرش، در آن درج شده است. او همچنان به زندگي خود در سطل آشغال رستوران مكدونالد ادامه ميدهد. كتاب حاضر، مشتمل بر 10 داستان كوتاه از نه نويسندة خارجي است. عناوين برخي از داستانها عبارتاند از: توبهكار؛ مردي در قطار؛ مرد نابينا؛ رانندگي در شب؛ و آواز قو.