علم، آگاهي بر توانشهاي خرد و دانش است. همچنين آگاهي بر توانشهاي انسان كه با فراگيري حتي ميتواند ظرفيت فراگيري خود و جامعهاي را كه در آن به سر ميبرد، تا رفع كليه مشكلات و محدوديتها بيفزايد. اما تجربه كشورهاي پيشرفته نشان ميدهد كه بر سر همين راه يعني تكيه بر علم و استفاده از دستاوردهايش در آفرينش توسعه، نيز مسائل و مشكلات كم نبوده و نيستند. در اين راه، افراد، گروهها، و سازمانبنديهايي يافت ميشوند كه به دنبال منافع شخصي، مسائل سياسي فراواني به وجود ميآورند. نظريهپردازان انتقادي موانع اصلي پيشرفت توسعه را چنين برميشمارند: سلطه؛ خرد ابزاري؛ و صنعت فرهنگ. اما پادزهر اين سه عامل مهم، توسعه يا تعالي انسان است؛ پيدايي انسان خردورز و مجهز به علم و آگاهي است كه توان رهاندن خود از چنبرههاي آز را به دست ميآورد و با خودسازي، كليد توسعه را در اختيار جوامع بشري قرار ميدهد. كتاب حاضر با نگاهي بر تاريخچه نظري توسعه، به مباحثي درخصوص مديريت توسعه در بستر تاريخ، مديريت توسعه در جهان، كشورهاي در حال توسعه و ايران، همچنين چشماندازهاي توسعه در جهان و ايران، و پيشنهادهاي راهبردي و راهكارهايي در خصوص پيشرفت توسعه اختصاص يافته است.