فرهنگ و شهرنشيني در شرق، هزاران سال قبل از مغربزمين رواج يافت و موجب تقسيم كار شد و امكانات بيشتر، تخصص، رفاه و اوقات فراغت به همراه آورد. به همان نسبت كه مشكلات تهيۀ آذوقه كمتر ميشد، مشكلات تقسيم كار و سوء استفاده از امكانات و تمركز قدرت و انباشت دستاوردها و موضوع رفع نيازهاي مختلف مطرح ميگرديد. بدينترتيب حكام و انديشوران مسائل اجتماعي از شكوفايي استعدادهاي انساني، كه مرتبا بر مسائل و مشكلات جامعه ميافزود، نگراني داشتند تا آن كه دستور سركوبي اميال مطرح شد. ايدۀ معنويت، خودشكني و منع آزادي اميال و حتي خودداري از ارضاي نيازهاي ضروري، كه تا نفسكشي ادامه مييافت، در حقيقت چارهجويياي بود كه تقريبا در سراسر جهان آن روز به نفع مدنيت و فرهنگ، مقبوليت يافت و عملا به كار گرفته شد و از اصول فرهنگ شرق گرديد. ولي در مقابل در غرب، يونانيان از اين گونه ماجراها و افكار معنويتگرا به كلي دور ماندند. در شهرهاي محدود و كوچك يونان، كه جمعيت آنها بين 100 تا 3000 نفر بود، گويا مشكلاتي كه معمولا رشد استعدادهاي انساني و آزادي در رفع نيازها به همراه ميآورد، كمتر و در نتيجه قابل تحمل بود. به همين دليل به تمهيداتي كه براي زندگي اجتماعي شرق پر وسعت و پيشروي تمدن بشريت انديشيده شده بود، نيازي نبود. بنابراين هرآنچه بوميها و همسايگان از اين گونه ارزشها دارا بودند، به وسيلۀ مهاجرين يوناني طرد شد. بعد هم فرهنگ غرب، پس از قرون وسطا، به ازاي اينگونه ارزشها، قانونگرايي و اجراي آن را جدي گرفت و بدينوسيله نقشي كه نفسكشي و خودداري از ارضاي اميال، در شرق ايفا ميكرد، جبران كرد و جامعۀ غرب با خصوصياتي كه ميشناسيم به وجود آمد. در كتاب حاضر عوامل شكلدهندۀ فرهنگ غرب به تفصيل شرح و بسط داده شده و فرهنگ كنوني اروپا نيز بررسي شده است.