fiogf49gjkf0d
مطالعات فرهنگي در كشورهاي اروپايي غربي، آمريكا و استراليا چندين دهه است كه شناخته شده و مناقشات و بحرانهايي را پشتسر گذاشته است. اما در ايران مطالعات فرهنگي حوزۀ نوپايي است كه با علايق روشنفكرانه گره خورده است و كاملا شناخته شده نيست. مطالعات فرهنگي متشكل از گفتمانهاي چندگانه و تاريخهاي گوناگون است كه برههها، جنبهها و همآيندي متفاوتي از رويدادهاي خاص خود را در گذشته ايجاد كرده است. اين حوزه انواع بسيار متفاوتي از تحقيقات را دربرميگيرد. مطالعات فرهنگي هميشه مجموعهاي از صورتبنديهاي ناپايدار بوده است. به هر روي، مطالعات فرهنگي خط سيرهاي پرشماري داشته و افراد بسيار نيز خطمشيهاي متفاوتي را از رهگذر آن دنبال كردهاند. اين حوزه متشكل از روششناسيها، و مواضع نظري گوناگوني است كه همگي آنها محل بحث و چالشاند. با اين همه، مطالعات فرهنگي طرحي جدي است و جديت آن برچيزي كه گاه جنبۀ سياسي مطالعات فرهنگي خواندهاند، نقش بسته است. مجموعۀ حاضر حاوي مقالاتي در باب ديدگاهها و مناقشات افرادي چون استوارت هال، ريچار هوگارت، كريس باركر، لارنس گراسبرگ و... دربارۀ مطالعات فرهنگي است. موضوع برخي از مقالات عبارتاند از: بررسي مسالۀ هژموني، تحولات نظري در تحليل فرهنگي، و... مقالۀ "ساختارگرايي، پساساختارگرايي و توليد فرهنگ" شامل نقد گيدنز بر دو مكتب ساختارگرايي و پساساختارگرايي است. دو سنت مذكور، هريك در دورهاي، از مكاتب موثر در تثبيت مطالعات فرهنگي بودند. بنابراين، اين مقاله امكان خوبي را بر فهم دقيقتر ريشههاي مطالعات فرهنگي فراهم ساخته است.