fiogf49gjkf0d
مدير منطقهاي در شركتي مشغول به كار ميشود كه وظيفهاش پوشش دادن نيازها و انتظارات مشتري است. وي تصميم ميگيرد به خلاف سه مدير قبلي در اين كار به موفقيت دست يابد و در اين حال با مردي غريبه موسوم به "چارلي" برخورد كرده و چارلي راز خدمات دادن به مشتري (راز ايجاد بادبزنهاي رقصان) را براي او بازگو ميكند. چارلي خطاب به مدير منطقهاي جديد ميگويد: تو اگر واقعا ميخواهي كار پررونقي داشته باشي بايد مسالهي مشتريهاي راضي را پشتسر بگذاري و فكر ايجاد بادبزنهاي رقصان باشي. بايد مشترياي را تجسم كني كه آنقدر وضعيت خدمات برايش خوشايند است كه شبيه يك بادبزن رقصان شده است. در اين حال وي سه راز ايجاد بادبزنهاي رقصان را بازگو ميكند كه عبارتاند از: تعيين كردن اين كه چه ميخواهي؛ كشف كردن اين كه مشتري چه ميخواهد؛ و برآوردن خواستههاي مشتري فراتر از حد انتظار او.