fiogf49gjkf0d
"شاران"، در دوران تحصيل در دبيرستان به پسري با نام "جهان" دل ميبندد. آندو پس از چندي با يكديگر زندگي مشتركي را آغاز كرده و راهي تهران ميشوند. شاران پس از مدتي اولين فرزند خود را به دنيا ميآورد. با تولد اولين فرزند، مخارج زندگي كمكم بالا رفته تا جايي كه جهان تصميم ميگيرد تا به مسافركشي بپردازد. روزي جهان مسافري را سوار ماشين خويش ميكند و ناخودآگاه زير آواز ميزند. مسافر با شنيدن آواز خوش جهان به او پيشنهاد ميدهد تا آزمون صدا بدهد و بدينترتيب در راديو و تلويزيون برنامه اجرا كند. جهان نيز اين پيشنهاد را پذيرفته و در آزمون پذيرفته ميشود. پس از آن تمام فكر جهان به خوانندگي مشغول ميشود. ديري نميگذرد كه دومين فرزند آنها نيز به دنيا ميآيد. اما از آنجا كه جهان، تنها به خوانندگي فكر ميكند، شاران مجبور ميشود تا براي تامين هزينههاي زندگي به كار كردن در خانههاي مردم بپردازد. اين در حالي است كه جهان با اولين كاستي كه بيرون ميدهد، زندگي خود را به دست فراموشي سپرده و با زن ديگري رابطه برقرار ميكند. شاران با ديدن اين وضعيت از جهان جدا ميشود، تا اين كه پس از سالها مرد ديگري سر راهش قرار ميگيرد.