در اين نمايشنامه، "جهانگير" ـ همسر "مرسده" ـ پس از فروش يك راسته مغازه در رشت كه متعلق به پدر زنش، "عماد"، است تصميم ميگيرد مدرسهاي بسازد و براي اين كار به "كسمايي" (خان بزرگ) پيغام ميدهد كه براي ساختن مدرسه با او همكاري كند. در اين حال كسمايي در جواب نامهي جهانگير از او ميخواهد تا پاي خود را از اين قضيه كنار بكشدن زيرا به زعم وي ساختن مدرسه وسيلهاي است براي همكاري جهانگير با گيله مردها و...