كتاب حاضر تلاشي است به منظور معرفي و تفسير و تاويل مفاهيم بنيادي جهانبيني تجدد، شرح سير تكوين و تكامل اين مفاهيم، و سرانجام، توجيه دگرديسي آنها در راستاي گرايشهاي ذهني و روشنفكرانهاي كه در مجموعه با عنوان پس ـ مدرنيسم شناخته ميشوند. كتاب شامل چهاربخش است: در بخش نخست، "وداع با تجدد"، سير تحول مفاهيم تجدد بررسي گرديده است نيز عناصر و عوامل افراطياي كه عاقبت به فروپاشي جهانبيني تجدد انجاميد. از آنجايي كه، به نظر مولف كتاب، در پيدايش و پيشبرد جهانبيني تجدد، تحققپذيري مفهوم "فرديت" نقش اساسي داشته است، بخش دوم كتاب، "فرديت و انسان شرقي"، به بررسي اين موضوع اختصاص دارد. گذشته از اهميت مفهوم فرديت در فعليتپذيري تجدد، بررسيهاي ياد شده در اين بخش يكي از سببهاي بنيادي تحققناپذيري جهانبيني تجدد در فرهنگهايي مانند فرهنگ ايراني را روشن ميسازند و از اينرو پاسخ پرسشي تاريخي در اين زمينه هستند. بخش سوم در واقع در حكم گسترش بررسيهاي ياد شده در بخش اول است كه نگارنده در آن به بررسي مفهوم "روشنفكري"، "حقيقت" و "ايمان" پرداخته است. وي خاطرنشان ميسازد، مفهوم "روشنفكري" از زمينههاي فكري تجدد برخاست و پاگرفت، به همين دليل با آن پيوندي نهادي و ژرف دارد. از سوي ديگر، ميتوان به يقين ادعا كرد كه هدف و مقصود غايي همهي بينشهاي فكري و فلسفي در تاريخ تمدن انساني تنها يك چيز است: دستيابي به "حقيقت". از اين گذشته، "ايمان" به نحوي ظريف و حساس به حقيقت روشنفكري پيوسته است و اين سه درگيري ذهني آدمي همه در چارچوب مفاهيم تجدد همگرايي پيدا ميكنند. به علاوه، سازوكارهاي فكري و روشنفكرانهاي را كه به بحران جهانبيني تجدد و خيزش انديشههاي پس ـ مدرن انجاميد در قالب اين همگرايي و پيوند ميتوان شناخت و توجيه كرد. بخش چهارم، در واقع نمونهاي است در حقانيت و مشروعيت آغاز گفت و گو در زمينهي پس ـ مدرنيسم؛ اين كه در بحث حوزههاي درون، پاي استدلال ـ يعني بنياد جهانبيني تجدد ـ چگونه ميلنگد و زمينههاي جديد علم تجربي چگونه با مفاهيم متافيزيكي و استعلايي پيوند ميخورند. در اين بخش، مفاهيم كلي و جهاني كه فراسوي مرزهاي ملي، فرهنگي، ديني، اجتماعي، و تاريخي، در تراز روح و جان انسانها را به يكديگر پيوند ميدهند بررسي شده است.