آنچه در اين كتاب بررسي ميشود، پاسخ به پرسشهايي است از قبيل: 1- آيا از فلسفهي تطبيقي يا تطبيق فلسفهها و يا تطبيق فلسفه با دانشي ديگر سخن ميتوان گفت؟ 2- آيا از مفاهيم و اصول فلسفي مشترك ميان فلاسفهي قديم و جديد، يا فلاسفهي شرق و غرب، يا فلاسفهي يوناني و مسيحي، چيزي ميتوان گفت؟ 3- بحث تطبيق و فلسفهي تطبيقي از كجا آغاز شده است؟ 4- آيا كوجيتوي دكارت را ميتوان با انسان معلق ابن سينا تطبيق نمود؟ 5- آيا انديشههاي آگوستين را در اعترافات ميتوان با انديشههاي دكارت در تاملات مقايسه كرد؟ 6- اگر تطبيق فلسفه با فلسفه، يا فلسفه با دين و غيره امكانپذير باشد، به كدام روش امكانپذير است و آيا در شرق و غرب عملا چنين تطبيقي صورت گرفته است؟