اين مجموعه، منتخبي است از 17 داستان كوتاه با برخي از اين عناوين: ماهگرفتگي، آخرين فصل رمان، قرهباغ، هزارپا، پناهگاه، چشمهاي برادر نبود، من كه كاري نكردم، و دكمههاي بيرنگ. براي نمونه در "دكمههاي بيرنگ"، راوي با مشاهدهي بيقراري سگش ـ هوبي ـ او را نزد يكي از دوستانش با نام مهندس سهرابي ميبرد. مهندس سهرابي علت را در زمان جفتگيري هوبي ميداند و خاطرنشان ميسازد كه هوبي به جنس نر نياز دارد. سرانجام نيز هوبي با سگ نري با نام سيكا آشنا ميشود. به تصريح راوي "اول همديگر را برانداز كردند. هوبي ابتدا خودش را گرفت. ناز كرد. حتي برگشت به طرف ميكا و دندان نشان داد، اما بعد شد مثل موم. مهندس سهرابي گفت: ميدوني چرا نرها زيباترن؟ براي اين كه خودشونرو در چشم مادهها خواستني نشون بدن. هيچ ميدوني در بين جانوران، حق انتخاب با مادهاس؟ البته اگه انسانها اين حق رو نگيرن".