نويسنده در اين اثر نمايشي، از رسوم زشت مردم زمان خود انتقاد ميكند و به آنان سخت ميتازد كه براي به دست آوردن هيچ، عمر و ثروت خود را در دادگاهها به باد ميدهند. او قاضي مضحك و شاكي مسخرهاي را معرفي ميكند كه هريك به نوبهي خود گمان ميبرند، بدون صدور راي و تقويم دادخواست، زندگي برايشان مفهومي ندارد و وكلاي دعاوي را به باد انتقاد ميگيرد كه براي به دست آوردن موفقيت خود در سادهترين دفاعيات به عبارتپردازي و به كاربردن جملات كشدار و دهنپركن بينتيجه، وقت خود و دادگاه را تباه ميسازند.