اين پژوهش به منظور تحليل چگونگي شرايط به وجود آمدن ادبيات فولكور (عاميانه)، در ابعاد مختلف، همچنين تعيين روابط موجود ميان ادبيات كلاسيك و فولكور، نگاشته شده است. به تصريح نگارنده: "يكي از مهمترين شاخصها براي تشخيص ادبيات فولكور از ادبيات كلاسيك، توجه به اين نكته است كه آيا اثر مورد نظر به صورت شفاهي (فولكور) يا مكتوب (كلاسيك) انتقال يافته است؟ به اين شاخص اگرچه در ادبيات كشورهاي اروپايي اهميت زيادي دارد، اما در تشخيص مرزهاي ميان ادبيات فولكور و كلاسيك ايران، چندان قابل اعتنا نيست. در ايران به شكلها و گونههاي برميخوريم كه از نظر طرح و نوع در هيچ يك از تقسيمبنديهاي ادبيات فولكور اروپا نميگنجد چرا كه بخش اعظمي از آفرينشهاي ادبيات فولكور به صورت مكتوب درآمده و به همين شكل نيز به ما رسيدهاند. ادبيات فولكور نمايشي موقعيتي بينابين دارد، زيرا در كنار مطالب مكتوبي كه روي صحنه اجرا ميشود و نيز در كنار گفتارهاي شفاهي اجراكنندگان از بداههگويي نيز استفاده ميشود. به طور كلي ميتوان گفت كه ادبيات كلاسيك، منافع طبقهي حاكم در مبارزه با مخالفانشان بود. از سوي ديگر، آفرينشهاي ادبيات فولكور، نيازهاي قشر ضعيف را برآورده ميكرد. ميتوان چنين نتيجه گرفت كه با وجود شكست مردم ايران، ادبيات فولكور آنان در طرح تاريخ در سراشيب سقوط قرار نگرفت. بدين سبب برخي از موضوعات ادبيات فولكور به منزلهي زيرساخت برخي آثار ادبي چه در حوزهي ادبيات فولكور و چه در حوزهي ادبيات كلاسيك به كار گرفته شده است". مباحث كتاب عبارتاند از: ادبيات فولكور حماسي ايران، ادبيات سرگرمكننده در ادبيات فولكور ايران، ادبيات فولكور مكتوب، تأثير ادبيات فولكور بر ادبيات نوين فارسي و تاجيكي، ادبيات فولكور مذهبي، ادبيات نمايشي فولكور ايران، شعر فولكور، كلمات قصار و دوبيتيهاي فولكور و معما و ضربالمثل.