اين كتاب، جلد نخست از مجموعهاي است دوجلدي با عنوان "خانوادهي بودنبروك". اين رمان، نموداري است از زندگي طبقهي ثروتمند آلمان در قرن نوزدهم كه فداي آداب و رسوم خود ميشود. محل وقايع اين داستان، شهر "لوبك" است و طي آن زندگي چهار نسل از خانوادهي "بودنبروك" از سال 1835 تا 1877 تشريح ميشود؛ اتوبيوگرافي عظيمي كه نام دومش "انحطاط يك خانواده" است. در اين مجلد، عاليجناب "بودنبروك"، سرپرست يك تجارتخانهي غلات است كه در سال 1768 بنيان نهاده شده است. او مردي سالخورده، اما سرزنده است كه "گفت هولد"، فرزندي را كه از نخستين همسرش دارد، به دليل ازدواج با دختري از طبقات فرودست، از خانواده طرد كرده است. "ژان" فرزند ديگرش با زني ظريف و زيبا به نام "اليزابت كروگر" ازدواج كرده است و پسر ديگر، يعني "كريستان" فردي خوشگذران است. دخترش، "توني"، نيز كه به عشق يك دانشجوي جوان و فقير رشتهي حقوق گرفتار آمده، به خاطر فشار پدرش به همسري تاجري به نام "بنديكس گروفليچ" درآمده كه هيچ علاقهاي نسبت به او احساس نميكند. اما "گرونليچ" كه در تنگناي مالي قرار گرفته است، ورشكست ميشود و ازدواج "توني" به طلاق ميانجامد.