در زمان پادشاهي «جمشيد»، در سرزمين تازيان مردي باايمان به نام «مرداس» حكومت ميكرد. او پسري سبكسر و ظالم به نام «ضحاك» داشت. روزي از روزها، شيطان در چهرة مردي نيكخواه، بر ضحاك نمايان شد و ضحاك را وسوسه كرد كه با كشتن پدر بر تخت پادشاهي بنشيند. ضحاك فريب خورد و بعد از كشتن پدر به پادشاهي رسيد. بار ديگر شيطان در لباس آشپز بر او وارد شد. با بهانهاي دو كتف او را بوسيد و از كتف او دو مار روييد. حكيمان از علاج او عاجز ماندند. اين بار شيطان در لباس حكيمي بر او وارد شد و علاج مارها را خوراندن مغز آدميزاد به آنها بيان كرد. بدين صورت ظلم و ستم ضحاك بر مردم صدچندان شد و زمينة خشم و طغيان مردم را مهيا كرد. كتاب حاضر حاوي 15 قصة برگزيده از شاهنامة فردوسي با عناوين داستان ضحاك و كاوة آهنگر، پادشاهي فريدون، پادشاهي منوچهر، پادشاهي كيقباد، كيكاووس، هفتخوان رستم، رستم و سهراب، سياوش، سوگ سياوش، پادشاهي كيخسرو، افسانة اكوان ديو، داستان بيژن و منيژه و پادشاهي گشتاسب است.