كتاب حاضر، داستاني است كه در آن «ملكه آتوليا» كه مجبور شده براي نجات كشورش، تن به ازدواجي اجباري بدهد؛ حالا به زني سنگدل و مغرور بدل شده. تحملش را از دست داده، شوهرش را كشته و بهتنهايي، كشور را اداره ميكند. از طرفي «يوجنايدس» از وقتي بچه بوده با پدربزرگش به دزدي ميرفته و با ديدن يكبار رقصيدن «ملكهي آتوليا»، عاشقش شده است. وقتي «يوجنايدس» ميفهمد كشور كوچك كوهستانياش با «آتوليا» در جنگ است، بايد كسي را بدزدد، بايد ملكهاي را بدزدد، بايد صلح را بدزدد اما بزرگترين پيروزي و بزرگترين شكستش زماني رخ ميدهد كه اصلاً انتظارش را ندارد.