اين رمان ادامه دو رمان قبلي نويسنده با عنوانهاي «انگار به آن طرف خيابان رسيدهاي»؛ و «انگار حوريه و رزيدنت همدستي كردهاند»، ميباشد. در اين سه رمان مشكلات رواني و هستيشناسي «فرهاد»، شخصيت اصلي اين رمان بازگو ميشود. در اين رمان نويسنده به سراغ دوران جواني «فرهاد» رفته است. به زماني كه فرهاد دچار حمله وحشت ميشود. وقتي اين حمله اتفاق ميافتد زندگي فرهاد هرگز به صورت عادي در نميآيد. پس از اين حمله كنتور ذهن فرهاد صفر ميشود و همه چيز به صورت غير عادي در ميآيد و... .