,"كتاب حاضر، رماني فارسي است كه در آن نويسنده سفري به دل يكي از مناطق قديمي در جنوب شهر تهران كرده است و زندگي آدمهايي كه در دنياي كوچكشان با گرفتاريهاي كوچك و بزرگي دستبهگريبان هستند را به تصوير كشيده است. درواقع شخصيت اصلي رمان مردي است كه تعادل روانياش را ازدستداده و در گيرودار يك خصومت سرهنگ سرشناسي را به قتل ميرساند. داستان دريكي از محلههاي منطقه «فلاح» تهران ميگذرد و جداي از قهرمان اصلي بهواسطه حضور شخصيتهاي ديگري همچون زني ژاپني كه با مردي ايراني ازدواجكرده و به اين محله آمده، زن يك قهوهخانهدار و آدمهاي ديگر ساكن اين محله داستان پيش ميرود. اين رمان روايتي است از تهران دهه هفتاد، در محلهاي كه آدمهايش درست مثل يك لحاف چهلتكه زمين تا آسمان باهم فرق ميكنند، اما بايد باهم زندگي كنند و بميرند."