,"كتاب مصور حاضر، داستاني از افسانههاي عامه است كه با زباني ساده و روان براي گروه سني (ج) نگاشته شده است. در داستان ميخوانيم: «يكي بود، يكي نبود. روزي روزگاري، زير آسمان كبود، خواهر و برادري بودند كه بهخوبي و خوشي با هم زندگي ميكردند. روزها برادر ميرفت كار ميكرد و پول درميآورد، و خواهر توي خانه ميماند و به كارهاي خانه ميرسيد. يك روز كه آن دو تا كنار هم جلو پنجره نشسته بودند و پرواز كبوترها را توي آسمان تماشا ميكردند. برادر رو به خواهر كرد و ازش پرسيد: دلت ميخواست كبوتر سفيدي ميشدي و پر ميكشيدي و توي آسمانها پرواز ميكردي»."