,"تحليلي ازراهكارها، معيارها و بايستههاي اسلامي كردن علوم انساني رايج است. در ابتداي اين اثر ضمن ارايه تعرفي از چيستي علوم انساني و پيشينه علوم ديني، به نقد انكار اسلامي شدن علوم به ويژه علوم انساني كه بيشتر خاستگاهي غربي دارند، پرداخته شده و نسبت بين علم ديني با علوم روز بررسي شده است. نويسنده در ادامه به تبيين نظريههاي غربستيزانه و غربگرايانه در زمينه علوم انساني رايج در آن پرداخته و ظرفيتهاي علم ديني به ويژه دين اسلام را در اسلامي كردن علوم انساني فعلي، مورد تجزيه و تحليل قرار داده است. وي در اين زمينه به نظرياتي همچون: نظريه علم ديني مبنايي، علم قدسي، علم ديني اجتهادي، علم ديني حداكثري، اسلاميسازي معرفت، تأسيس علم ديني، نسبيگرايي در توليد علم ديني و مدل پارادايم اجتهادي دانش ديني اشاره كرده و چگونگي هماهنگسازي دين اسلام با علوم انساني غربي را با استناد به نظريات، بررسي نموده و نقدهاي موجود در اين زمينه را پاسخ داده است."