كتاب حاضر، رماني فارسي است كه با زباني ساده و روان، با بيان جزئيات لازم از منظر او راوي نگاشته شده است. نويسنده با پرداخت مناسب شخصيتها و توصيف عميقترين احساسات و افكار آنها و همچنين با بيان دقيق جزئيات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهاي كتاب با خود همراه ميسازد. در داستان ميخوانيم: «روي يكي از نيمكتهاي سالن شلوغ ترمينال، جاي خالي پيدا كردم. در حالي كه خسته و عرق ريزان روي آن مينشستم به ساعت بزرگي كه از سقف ترمينال آويزان بود نگاه كردم. هنوز يك ساعت تا حركتم وقت باقي بود. به پشتي صندلي تكيه دادم و به آدمهايي كه با عجله ميآمدند و ميرفتند خيره شدم. عجله و هراس و اشتياق و گاهي ترسشان برايم جالب بود. حالا راحت ميتونستم به دور و بر و آدمهاي مقابلم خيره شوم، بدون اينكه مجبور باشم نگاه ملامتگر و سرزنش بار كسي را تحمل كنم. كنارم زن و مرد جواني ايستاده و مشغول صحبت با همراهانشان بودند».