كتاب حاضر، مشتمل بر مجموعه داستانهاي كوتاه فارسي، با موضوعات مختلف اجتماعي است. عنوان داستانها عبارتند از: «پامزار»، «گندم»، «قالي»، «خانم شاعر»، «حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم»، «تپة سيلك»، «پشت باغ فين»، «آب كه نعمت خداست»، «فيلمهاي تكراري» و... . داستان «حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم»، ماجراي دختر دانشجويي است كه در دانشكدهاي دورافتاده در دل جنگلهاي بلوط در فارسان شهركرد، در آخرين ترم مشغول به تحصيل است. او به اتفاق چهار دانشجوي ديگر تصميم ميگيرند كه به مناطق ديدني شهركرد بروند. دختر در حالي كه شادي خود را منوط به آمدن دوستانش ميكند، به دليل نيامدن دوستانش با ترديد به محل موعود ميرسد. در آنجا با پيرمردي خردمند به نام «عمو كوهي» آشنا شده، با ماجراهايي كه برايش رخ ميدهد پي ميبرد كه شادي خود را وابسته به ديگران نكند.