اساماس داد: " اسم وبلاگ نامزدت چیه؟"
از اساماسش جرقه میپرید؟
از کجا فهمیده بود نامزد قبلیم وبلاگ داره نمیدونم! هیچوقت نگفت. اما فهمیدنش زیاد هم به هوش و ذکاوت احتیاج نداره. این روزا کی وبلاگ نداره که نامزد قبلی من نداشته باشه؟!
بعد فهمیدم روزی شصتبار میره توی وبلاگ نامزد سابقم پرسه میزنه تا ردپایی از من پیدا کنه. تا بفهمه نامزد سابقم کی بوده و چه شکلی بوده و چرا نامزدیمون بههم خورده. چیزایی که میتونست از خودم بپرسه و جواب درست و حسابی هم بگیره. اما خالبانوی من استاد شکنجهس و بیخود و بیجهت اول خودش بعد هم منو اذیت میکنه.
یهبار که سرتا پا عسلی پوشیده بود اومد نشست توی ماشین و هنوز هیچی نشده پرسید: " چرا از پیوندات حذفش نکردهای؟"
گفتم: " همینطوری. اگر اذیت میشی همین امروز اسمشو از توی وبلاگم برمیدارم."
گفت: " تو توی پیوندای اون هستی."
گفتم: " این تقصیر منه؟"
گفت: " امروز یه مطلب دربارهی دلتنگی نوشته. نوشته چند روزه دلتنگ همه چیزه. منظورش تو هستی؟ داره به تو التماس میکنه برگردی پیشش؟"
گفتم: " من این مطلبو نخوندهام."
گفت: " پس قبلی ها رو خوندهای!"
گفتم: " اون گفته دلتنگ همه چیزه. من که چیز نیستم. آدمم به خدا. آ - دم. گرفتی؟ آخه یه مشنگ وبلاگی که نباید تورو اینطور بهم بریزه."
گفت: " برای چی باید بههم بریزم! فقط نگرانم نکنه من باعث جدایی شما شده باشم."
گفتم: " آروم باش. چرا اینقدر خودت و منو اذیت میکنی. حیف این رنگ عسلی نیست که رنگ چشمات هم نیست! با این همه تلخی با صد دست شال و کیف و کفش عسلی همه نمیشه خوردت."
از وبلاگ: امروز لي لي چي مي خونه؟