كتاب حاضر قصّة مردمان شهر «پريباد» است كه ناغافل در يك شب نابود شده است. نويسنده (محمدعلي علوي) همراه برادرش «محسن» كه دبير دبيرستانهاي رفسنجان است و به اتّفاق يكي از فعّالان عرصة تئاتر و بنا به دعوت انجمن ادبي «وحشي بافقي» به «يزد» ميروند. در آنجا ناشناسي آنها را از وجود پيرمردي به نام «پيروس» آگاه ميكند. «پيروس» آخرين بازماندة شهر «پريباد» است و ماجراهاي حيرتانگيزي از شهر «پريباد» حكايت ميكند كه آنها را از جدّ پدرياش، «مهرك» پسر «ميرزا فرجاد» شنيده است. علاوه بر حكايت قصّهها و ماجراهاي «پريباد»، «پيروس» به آنها يك كتاب قديمي ميدهد كه در آن بخشي از قصّههاي «پريباد» نگاشته شده است.