محاصرة «تندَرسان»، سوار نظام قزاق، بعد از رگبارهاي پيدرپي قطع شد و کميسر «يوساکف» به همراه بيست و سه نفر از افرادش و دختري به نام «ماريوتکا» توانستند از محاصره دشمن بگريزند. آنها به سوي شمال حرکت کردند؛ ماريوتکا دختر نويسنده شاعري بود که با اصرار فراوان وارد گارد سرخ شده بود. آنها بعد از مدتي با «گاواروخا اوتراک» ستوان گارد دشمن رو به رو شدند و در مأموريتي به سوي درياچة آرال حرکت کردند؛ در پي حادثهاي تنها ستوان به همراه ماريوتکا در جزيرهاي فرود آمدند، در حاليکه ستوان نيمهجان بود. ستوان با پرستاريهاي ماريوتکا بهبود يافت و آنها بعد از قهر و آشتيهاي فراواني به علّت توهينهاي ستوان به دوستان ماريوتکا، عاشق هم شدند، و مدتي در جزيره به سر بردند. آنها کشتياي ساخته و به دريا رفتند و با عدّهاي برخورد کردند، در حاليکه ستوان در انديشة نجات بود توسط نيروهاي نظامي گلوله باران شد.